گرافیتی: وسواسها و وسوسههايِ یک لغتساز یا لغتباز
چندی پیش ایمیلی به وبلاگام رسید که آدرس وبلاگ گرافیتی را به همراه داشت. باز کردم و نشریهی اینترنتی جالبی دیدم در بارهی این هنرِ حاشیهای، که نقش زدن بر درـوـدیوار باشد. این گونه نقشنگاری را من هم بهطبع در این گوشه و آن گوشهی دنیا زیاد دیده بودم و از جمله در همین شهری که زندگی میکنم. امّا کنجکاویِ خاصی نسبت به خود در من برنینگیخته بود. امّا این نشریه، که خبرهايِ آن را از بسیاری شهرهایِ بزرگِ جهان در بر دارد، توجه مرا به آن و به معنایِ آن جلب کرد. به هر حال، این هم گونهای هنرنمایی و ابرازِ احساسات یا بیانِ اعتراضها با رسانهای ست که فضایِ همگانیِ مدرن، از سویی، و تکنولوژی رنگپاشی، از سویِ دیگر، پدید آورده است و اهلِ آن برایِ خود عالمي دارند. برخی از این راه پیامی میرسانند. برای برخی هم، که هنرمندانِ ناشناس اند، میدانِ هنرنماییای ست، بی مزد و منّت، و گهگاه نقشهايِ بسیار زیبایی هم میآفرینند. اسم این فن یا هنر در زبانهايِ اروپایی graffiti ست که کلمهای ست ایتالیایی. جمعِ graffito، در اصل به معنایِ «خرچنگـ قورباغه نویسی». اکنون به معنایِ هر گونه نوشته یا نقش نگاری بر سطحی در یک فضای همگانی ست. در فارسی هم در این وبلاگ همین واژهيِ «گرافيتي» را به کار برده اند، که اشکالی هم ندارد. وامگیریِ یک واژه است. امّا از آن جا که ما دوست داریم برای واژههايِ بیگانه در فارسی معادلسازی کنیم و من هم وسوسه و وسواسِ لغتسازی و لغتبازی دارم، به یادـام آمد که در فرهنگِ علومِ انسانی، در برابرِ آن «دیوارنویس» گذاشته ام. امّا با شرحی که در این وبلاگ در بارهيِ گرافیتی دیدم، متوجه شدم که برابرنهادهی دقیقی نیست. زیرا این کار تنها نوشتن نیست و آن هم تنها بر روی دیوار نیست. در بسیاری شهرها دیوارهی متروها و اتوبوسها پر از این گونه نقشها ست. بر دیوارههايِ کنارِ پلها یا دیوارههايِ صداشکنِ کنارِ بزرگراهها یا بر پشتِ تختهـ آگهی (billboard)های کنارِ خیابانها و جادهها هم از این نقشها مینگارند. به نظرـام رسید، به عنوانِ برابرنهاده، بَرـنگاره، از مصدرِ بَرنگاشتن، به معنايِ نوشتن یا نگاشتن بر رویِ چیزی، میباید رساتر از «دیوارنویس» باشد؛ البتّه اگرکه پذیرفته شود و جا بیفتد. ایمیلی زدم و به گردانندهی آن وبلاگ این واژه را پیشنهاد کردم. ایشان هم با محبت بسیار با من آشناییها داد و قرار شد که آن را مطرح کند.
امّا اکنون که این یادداشت را مینویسم، به ذهنام میگذرد که دیوارهنگاری از بَرنگاره هم آشناتر است هم روشنتر، و هم، چندان که باید، رسا. زیرا دیواره از دیوار معنایِ گستردهتری دارد. هم به معنايِ دیوار است، بهويژه دیوارِ کوتاه، هم سطحِ بیرونی یا رویهی هر چیزی: دیوارهی اتومبیل، دیوارهی مترو، دیوارهی مبل، دیوارهی راهرو، و جز آنها. نگاشتن هم، هم به معنایِ نوشتن است هم نقشزدن و نقاشی کردن. برابرنهادهی graffitist هم، بر این اساس میشود دیوارهنگار.
به نظرِ شما چه طور است؟
در وبلاگ گرافیتی نامه ای خطاب به من گذاشته اند که متن آن و پاسخی به آن را در زیر میآورم:
نامه ۴ – به استاد آشوری
مدتی قبل با وبلاگ استاد گرامی , جناب داریوش آشوری آشنا شدم و بی درنگ بر آن شدم تا از ایشان دعوت کنم تا به آرشیو هنر شهری سری بزنند .نیک بختی ما بود که پاسخی از ملکوت رسید و جناب اشوری , نه تنها مارا از اجابت دعوتمان توسط خویش باخبر ساختند که به قصد کمک و به احترام زبان فارسی , پیشنهاداتی برای مان ارسال کردند. در رابطه با انتخاب واژه ” بر نگاره ” به جای گرافیتی . ما هم با انرژی که استاد داده بودند صندوق نظر سنجی مان را به راه کردیم و هر چه لغت به ذهن خودمان و استاد رسیده بود را در انتهای ستون سمت راست وبلاگ گذاشتیم تا دوستان نظر دهند.
سرانجام از این رابطه برای ما گله ای ماند که می رود در انبار گله های دیگری که از اساتید بزرگوار سرزمینمان داریم- اساتیدی که تعدادشان بسیار محدود است .
چند روز بعد , مطلبی از ایشان , با عنوان : ” گرافیتی : وسواس ها و وسوسه های یک لغت ساز یا لغت باز” در وبلاگ شان خواندم ,که مشروح ان را در اینجا خواهید خواند.
متاسفانه آقای اشوری “گرافیتی” را هنری حاشیه ای معرفی کرده اند و در ادامه توضیحاتشان فرض کرده اند که ” اهل این هنر هم برای خود عالمی دارند.” و در رابطه با اظهار نظر دوستان در وبلاگ شان با بی مهری اقدام به حذف نظر ما در باره نوشته شان کردند , که این دیگر از عجایب است که اساتید نامدار ما نیز از این بلای جهان سومی , یعنی سانسور و حذف نظر مخالف مصون نمانده اند .
شاید این جبر زندگی باشد.یا شاید منظور ایشان هنری باشد که ادعایی ندارد.
اما جناب اشوری عزیز
ابتدا به شما خسته نباشید می گویم به خاطر ترجمه های ارزنده تان از اثار نیچه و ” شکسپیر” ودیگر زحمات شما در زمینه ادب و فرهنگ . امیدوارم گلگی های مرا از نگاه یک دوست مورد خوانش قرار داده و مجالی نیز برای اندیشیدن به آن کنار بگذارید.
هنر حاشیه ای چیست ؟ کاش توضیح بیشتری بدهید.
اگر نظر من برایتان مهم باشد باید بگویم که به طور کلی آسیب های معرفی کردن یک هنر ( از زاویه دید شخصی ) به عنوان هنر حاشیه ای کار اصولی و صحیحی نخواهذ بود . کم نیستند کسانی که حرف شما اساتید برایشان وحی است .خود بنده هم ترجمه های شما را بی چون و چرا می خوانم و شک نمی کنم . اما همه ادم ها جدی نیستند. خیلی ها مثل همان هایی که در ادامه مطلب شما دارند جایگزین فارسی می سازند و برایتان می فرستند : ” دیوار گزه ” و دیوار کنه ” و… هر چه شما بگویید در بست قبول می کنند و برخی هم از خوشحالی نمی دانند چگونه تشکر کنند.
به نظر من, این راه خوبی نیست .استاد عزیز , یک “دیوار نگار”( دست کم در ایران) با وجود اطلاع از منع قانونی کارش و اینکه روزی ,جرم همه این دیوار ها , خانه و زندگی اورا برباد خواهد داد , پای دیوار می رود و شب تا نزدیکی صبح نقاشی می کند , شما که چنان دیالوگ های زیبایی برابر اشعار شکسپیر گذارده اید , بی شک می توانید چنین لحظه ای را متصور شوید . هنر مند گرافیتی شاید بچه ای 12 ساله باشد به دنبال هیجان , 16 ساله ای به دنبال شهرت ,20 ساله ای با ادعای اعتراض و یا 100 ساله ای با رنج یک عمر زندگی اما این عالم همان عالم همه هنر مندان است, اقای آشوری , فرقی ندارد.
جدا مایلم که بدانم هنر حاشیه ای چیست ؟
تاکید می کنم که اگر برای حاشیه ای معرفی کردن یک هنر دلایلی دارید از ما دریغ نفرمایید . ایا هنری که مستقیما در خیابان و در معرض دید عموم قرار گرفته است در حاشیه قرار دارد. من که جدا نمایشگاه گذاشتن در فلان گالری واقع در فلان کوچه گمنام شهر را که هیچ آدم عادی ار وجود آن خبر ندارد را بیشتر در حاشیه دیده ام . امیدوارم زمینه اصلی هنر را کتاب های “از دم سفارشی” و” جهت دار” تاریخ هنر ندانید.
مدیر ارجمند سایتِ گرافیتی
نامه ی شما را خطاب به خودـام در سایتِ شما دیدم و در وبلاگام ذیلِ نوشتهام در بارهی «گرافیتی» گذاشتم.
اگر در وبلاگ من پاسخی یا پرسشی از شما در بارهی دیوارهنگاری درج نشده به دلیل آن است که من از شما چیزی دریافت نکرده ام و به گمانام ایمیل شما به دست من نرسیده یا چه بسا بهخطا، به جای ایمیل دیگری، پاک شده باشد.
باری، این که من دیوارهنگاری را هنر «حاشیهای» خوانده ام به دریافت من از این هنر برمیگردد. من گرافیتی را کاربردِ فرعیِ هنرهای نقاشی یا گرافیک و خوشنویسی در یک فضای همگانی میفهمم و به این معنا «حاشیهای» یا «فرعی»، یعنی نه به عنوانِ یک هنر جداگانه. اگر برداشت من از آن درست باشد و «حاشیهای» و «فرعی» واژههایِ رسا یا خوشآیندی برای آن نباشند (چنان که برای شما نیستند) آیا میتوان آن را یک هنر کاربردی (applied art) نامید؟ البته، در زمینهی هنرهای دیداری – و در کل، همهی هنرها— باید بگویم که اگرچه بیشترشان را دوست دارم و با آنها سرـوـکار دارم و در بارهشان کنجکاو ام، اما نظرِ کارشناسانهای ندارم. نظرِ مرا نظرِ یک دوستدارِ هنر بدانید نه هنرشناس حرفهای.
با درود
داریوش آشوری